سر كلاس ادبيات معلم گفت :

فعل رفتن رو صرف كن

گفتم : رفتم ...رفتي ...رفت

ساكت شدم و خندیدم،

ولي خنده ام تلخ شد

معلم داد زد : خوب بعد ؟ ادامه بده

و من گفتم : رفت ...رفت ...رفت

رفت و دلم شكست ...غم رو دلم نشست

رفت و شاديم مُرد ...شور و نشاط رو از دلم برد

رفت ...رفت ...رفت

خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است

كارم از گريه گذشته كه به آن مي خندم

منبع:zegorat20.blogfa.com