کلاس ادبیات
سر كلاس ادبيات معلم گفت :
فعل رفتن رو صرف كن
گفتم : رفتم ...رفتي ...رفت
ساكت شدم و خندیدم،
ولي خنده ام تلخ شد
معلم داد زد : خوب بعد ؟ ادامه بده
و من گفتم : رفت ...رفت ...رفت
رفت و دلم شكست ...غم رو دلم نشست
رفت و شاديم مُرد ...شور و نشاط رو از دلم برد
رفت ...رفت ...رفت
خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است
كارم از گريه گذشته كه به آن مي خندم
فعل رفتن رو صرف كن
گفتم : رفتم ...رفتي ...رفت
ساكت شدم و خندیدم،
ولي خنده ام تلخ شد
معلم داد زد : خوب بعد ؟ ادامه بده
و من گفتم : رفت ...رفت ...رفت
رفت و دلم شكست ...غم رو دلم نشست
رفت و شاديم مُرد ...شور و نشاط رو از دلم برد
رفت ...رفت ...رفت
خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است
كارم از گريه گذشته كه به آن مي خندم
منبع:zegorat20.blogfa.com
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 19:21 توسط تيك
|